با سلام

ما این تحقیقو آماده کردیم تا شما بینندگان سایت ما با خواندن این تحقیق لذت کافی رو ببرید

لطفا برای اینکه از متن لذت کافی رو ببرید پیشنهاد میکنم pdf رو حتما دانلود کنید چون که توی فایل، گالری عکس هست و فونت بهتری داره


pdf دریافت
عنوان: زندگی نامه دو شهید برادر
حجم: 1.18 مگابایت



بسم رب شهدا و صدیقین


فرازی از زندگی نامه شهدا



نام مربی: حاج آقا رضازاده


نام استاد: حاج آقا مهدوی خاک


نام گروه: شهید املاکی




اعضای گروه


حسین مقصودی،حامد رجب پور،علیرضا علیپور


سر گروه: علیرضا علیپور


«شهادت هدیه ای است از جانب خداوند تبارک و تعالی برای افرادی که لایق هستند» امام خمینی (ره)



مقدمه


سلام بر شهیدان کربلای امام حسین (ع). درود بر یاس های سپید و لاله های سرخ وطن. سلام بر شهیدان گیلان بخصوص خطه سر سبز رودبنه که از فرش تا ارش پریدند تا با برخورداری از فرهنگ عظیم اسلامی، به هرچه جور و ستم و زور گویی است «نه» بگویند. آری آنان در مقابل متجاوزان با قامتی استوار به میدان نبرد شتافتند تا سر بلند باقی بمانند!


من در این تحقیق در بخش رودبنه از توابع لاهیجان این افتخار را نصیب خود کرده تا از شهدای والامقام آن خطه سر سبز گزارش کرده و بررسی های لازم را به عمل آورم.


در این تحقیق سعی شده که گوشه ای از زندگانی گهربار، وصایا و پیام دو شهید عزیز که دایی های من هستند ثبت شود تا یادگاری برای آیندگان و وسیله ای برای ترویج فرهنگ شهادت باشد.





یا حسین







شهید سیّد جعفر میری ن‍‍‍ژاد


سردار رشید اسلام شهید سیّد جعفر میری نژاد، فرزند سیّد مرتضی، در سال 1337 در رودبنه دیده به جهان گشود.



وی در میان خانواده خود با اعتقادی بسیار قوی رشد یافت. او نتیجه دعایش را نزد خدا میدانست. تحصیلات اولیه خود را در رودبنه سپری نمود، اما برای کمک و معاش خوانواده، تحصیلات را رها نمود.


شجاعت، دلیری و استقامت از صفات بارز این شهید والامقام بود. او که رزمی کار بود به همراه دوستانش (شهید وثوقی و...)بچه های نوجوان و جوان بسیجی رودبنه را به دو میدانی و ورزش صبحگاهی دعوت می کرد.



خدمت سربازی آن عزیز مصادف با اوج گیری نهضت اسلامی ایران بود. او در پی فرمان حضرت امام خمینی(ره) از پادگان گریخت و به صف انقلابیون پیوست.


با شروع جنگ تحمیلی، او که عضو فعال سپاه پاسداران بود از طریق سپاه به جبهه اعزام شد. همسر و خانواده اش را به خدا سپرد و رفت تا به ارزش ها و آرمان هایش بپردازد.


«شهید سیّد جعفر از شروع جنگ تحمیلی بی قرار و بیتاب بود، با حضور در سپاه پاسداران مسؤلیت آموزش سپاه را بر عهده گرفت دلاور مردی بود که عشق به دین و اسلام داشت او را چمران گیلان نامیدند. او صف شکن بود ودر جبهه های حق علیه باطل جانانه می جنگید.»


دوستانش اورا به نیکی یاد می کنند و می گویند: «سیّد جعفر یک سردار واقعی بود.»


دشمن از دست او آرامش نداشت. با این که قبل از شهادتش بر اثر ترکش خمپاره مجروح شده بود، بارها با همان مجروحیتش، نیرو به جبهه می برد و او قبل از اینکه بهبود یابد عازم جبهه شد. یکی از همرزمانش درباره او چنین می گفت:


«لباس سبز سپاهی، چهره مظلوم و نورانی این سیّد بزرگوار را نورانی تر میکرد.»



او معتقد بود که خلعت زیبای شهادتم سبز خواهد بود و مرگم سرخ.


از ایثار گری ها و دلاوری های او در هنگام رزم و جهاد می توان این خاطره را عنوان کرد که یک بار یکی از مجروحان جنگی را حدود 2ساعت به دوش کشید و 4کیلومتر راه را پیاده طی نمود و از مرگ نجاتش داد. او آنچنان با شجاعت به بالای خاکریز می رفت و به سوی دشمنش تیراندازی می کرد که دشمن را سردرگم و وحشت زده می ساخت.



جانفشانی و دلیریش را از جدّش به یادگار داشت. به قرآن عشق می ورزید و تنها شعارش این بود که باید مرد در بستر نمیرد و باید مبارزه کند در همه حال در راه خدا خدمت کند.


سیّد جعفر یک شعار زیبا به یادگار گذاشت و آن این بود که می گفت:


«شهادتم را با شادی در کوچه ها فریاد بزنید تا خواب از چشم خفتگان بشکند.»


همیشه خدا را شاهد اعمال خودش می دانست. به خانواده احترام خاصی می گذاشت. سیّد جعفر که رزمی کار بود، بار ها به دشمن پاتک می زد. او نمی خواست که عنوان شود که چه کار های فوق العاده ای انجام می دهد.


سر انجام این شهید بزرگوار و این سرو جوان در تاریخ 16/2/62 در منطقه جفیر با خون خویش نهال انقلاب و اسلام عزیز را آبیاری نمود تا فرزندش را که بعد از شهادتش دیده به جهان گشود، با افتخار از پدر یاد کند.



انشاا... راهش مستدام و راهروانش زیاد شود.



فراز هایی از وصیت نامه شهید سیّد جعفر میری نژاد



«اگر من شهید شدم، بدانید که به آرزوی دیرینه ام رسیده ام و خوشبخت شده ام!




از دنیا رسته ام. دنیایی که هر جایش ظلم و ستم جریان دارد!


من میخواهم با خون خویش درخت اسلام را آبیاری کنم تا سر سبز بماند و نخشکد.


به نظر شما وقتی پایان زندگی هر فردی مرگ است آیا حیف نیست انسان در بستر بمیرد؟


شما را قسم می دهم به وضع مستمندان و روستاییان رسیدگی کنید تا انقلاب شکست نخورد!


پروردگارا!؛ دشمنان اسلام آمده اند تا حق و عدالت و دین تو را نابود کنند، اما تو کمکمان کن تا پیروز شویم.»







شهید سیّد ابراهیم میری نژاد


بسیجی قهرمان شهید سیّد ابراهیم میری نژاد، فرزند سید مرتضی، برادر شهید بزرگوار سیّد جعفر میری نژاد در سال 1347، در خانوادهای مؤمن و متعهد دیده به جهان گشود و با قدوم مبارک خود خانه پدر را روشن کرد.


این شهید بزرگوار همچون برادرش خوش برخورد، دلسوز و شجاع بود و از خدمت به دیگران لذت می برد. دوره ابتدایی و راهنمایی را در رودبنه سپری نمود. او که درس عشق به خدا و اسلام را در مدرسه عشق یعنی بسیج آموخته بود، بعد از شهادت برادر بزرگوارش منقلب شد. لذا تاب نیاورد و با اجازه گرفتن از مادرش خواست که راهی جبهه گردد. اما مادر که در فراغ دیگر جگر گوشه اش می سوخت می گفت:



«دیگر نمیتوانم ناظر پرپر شدن گل قشنگم باشم.»


آن روز که قرار بود سیّد ابراهیم برود، روز خداحافظی و آخرین روز دیدار بود. پاییزی سرد همه سر سفره نشسته بودند که او بار سفر بست. میترسید به چهره مهربان مادر نگاه کند که شاید مروارید اشک هایش او را از رفتن باز دارد! پدر فهمید به دنبالش دوید. بیرونِ دروازه مسجد جلوی درب بسیج اتوبوس در حال حرکت بود. فقط لبخندی به همدیگر هدیه کردند و دست های یک دیگر را فشردند. پرنده از قفس زندگی پرید و رفت!



این بسیجی قهرمان مداح اهل بیت مثل برادرش وصیت نامه خود را در نوار کاستی ضبط نمود و رفت تا با تجاوزگران سیه دل به مبارزه بپردازد. او در جزیره دژ اطراف اندیمشک، سلیمانیه عراق و... خدمات شایانی ارائه داد.


سر انجام در تاریخ 1/10/65 در سلیمانیه عراق شربت شهادت نوشید و پرچم و اسلحه ایمان و جهاد خویش را به همسنگران دیگرش سپرد و رفت تا جاودانگی را از آن خود کند و جایگاهی بزرگ نزد خالق خود بیابد.




فرازی از وصیت نامه شهید سیّد ابراهیم میری نژاد



«آنانی که در راه خدا کشته می شوند، مرده مپندارید بلکه در راه خدای خود روزی میخورند. انشاءا... که خداوند توفیق شهادت نصیب من بگرداند تا به معشوق بپیوندم.




خدایا تو میدانی قلبم مثل قلب هزاران جوان مسلمان دیگر برای حمله می تپد تا بتوانم بدین وسیله اسلام و امام را یاری دهم.



من استوار در مقابل دشمن می ایستم. اگر زبانم را قطع کردند با پا ودستم. اگر آن ها را قطع کردند با خونم صفحات کتاب انقلاب را مثل برادرم سیّد جعفر رنگین خواهم نمود. چون معتقد هستم اگر در بستر بمیرم ،مایه ننگ من است. من آرزو دارم در دل سنگر شهید شوم. انشاءا... اگر خدا بخواهد و من لیاقتش را داشته باشم!»



منابع:



سپید چون یاس سرخ چون لاله، نوشته شهر بانو خدمتگزار وثوقی رودبنه


سیّد بهرام میری نژاد، برادر دو شهید